عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 232
بازدید دیروز : 221
بازدید هفته : 232
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 76438
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 232
:: باردید دیروز : 221
:: بازدید هفته : 232
:: بازدید ماه : 1106
:: بازدید سال : 9934
:: بازدید کلی : 76438

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 22:29 | بازدید : 594 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 19:42 | بازدید : 568 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
یکی بود یکی نبودمطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 16:35 | بازدید : 536 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

یکی بود یکی نبود

اونی که بود،تو بودی

اون که تو قلب تو نبود من بودم

یکی داشت ،یکی نداشت

اون که داشت ،تو بودی

اون که جز تو کسی را نداشت من بودم.

یکی خواست ،یکی نخواست

اون که خواست ،تو بودی

اون که نخواست از تو جدا بشه من بودم

یکی گفت ،یکی نگفت

اون که گفت تو بودی

اون که دوست دارم را به هیچ کس جز تو نگفت من بودم

یکی رفت ،یکی نرفت

اون که رفت تو بودی

اون که بجز تو دونبال هیچ کس نرفت من بودم


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
بی تو
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 15:45 | بازدید : 606 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

بی تو دلم گرفته با من نمانده حالی
با من غریبه گشتی بعد از گذشت سالی
وقتی که سهم من شد یک انتظار کهنه
چشمم دگر ندارد اشکی به آن زلالی
عمری سوال کردم تنهایی خودم را
همواره شد جوابم آه و سکوت و لالی
حالا که دور دورم از پرتو نگاهت
در قلب من دوباره جایت شده چه خالی
آه ای مسافر من سهم من از وجودت
یک بغض کهنه گشته باشکلکی خیالی


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
امشب
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 15:36 | بازدید : 576 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند

تا بدانی که بی تو چه میکشم

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو

رودی از اشک به راه انداخته ام….

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

به تو این پیغام را می رساند که:

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

در حال فرو ریختن است


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
زیبا
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 14:45 | بازدید : 583 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 زندگی زیباست***اما بدون غم

مرگ زیباست***اما بدون گناه

دوستی زیباست***اما بدون کلک

عشق زیباست***اما بدون دروغ

دنیا زیباست***اما بدون درگیری

گل زیباست***اما بدون ریشه

سکوت زیباست***اما بدون یار

شیشه زیباست***اما بدون تیرگی 

برف زیباست***اما بدون رهگذر

خانواده زیباست***اما بدون دوری

ماهم زیباییم***اما بدون ماسک


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
دوست مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 14:39 | بازدید : 531 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

چه تنهایی شلوغ است تنهایی من!

آن زمان که اطراف پر است از دوستان خوش سخن و رنگین پوست

که از رنگین بودن آنها به تنگ آمدی و در حسرت یک رنگ

بودنشان سینه ات مالامال غم است!

کاش می فهمیدن که "قالی از صد رنگ بودنش زیر پا افتاده است"

کاش می دانستند باید دوست بود تا اینکه از دوستی سخن گفت

کاش معنی این پیمان مقدس رو می دانستند

و من اکنون می فهمم که چرا درد را باید به چاه گفت!

و این روزی هست که در ازدحام تنهایی خود غرق میشوم!!!


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
دلتنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــممم ...مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 2:37 | بازدید : 571 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

غربت من هر چي که هست از با تو بودن بهتره


آخر خط زندگي اين نفساي آخره

وقتي دارم با هر نفس از اين زمونه سير مي شم

وقتي با يه زخم زبون از اين و اون دلگير ميشم

اين آخر راهه ديگه بايد که تنها بميرم

تنها تو اوج بي کسي تو غربت آروم بگيرم

بايد برم بايد برم بايد که بي تو بپرم

آخ که چه سنگين مي زنه اين نفساي آخرم

سکوت من نشونه ي رضايتم نيست ميدوني

گلايه هامو ميتوني از توي چشمام بخوني

بگو آخه جرمم چيه که بايد اينجور بسوزم

هيچي نگم داد نزنم لبامو روهم بدوزم

در به در غزل فروش منم که گيتار ميزنم

با هرنگاه به عکست انگار من خودمو دار مي زنم

نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت

به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت

نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو

به ساده بودن من و به اون دل سياه تو

نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت

به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت

نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو

به ساده بودن من و به اون دل سياه تو ...

 


|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
گم کرده مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 1:32 | بازدید : 518 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

چشمانش پر بود از نگرانی و ترس 

لبانش می لرزید

گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر

- سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟

نگاهش که گره خورد در نگاهم

بغضش ترکید

قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پروا

چکید روی گونه اش

- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ....

صدایش می لرزید

- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟

گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید

هق هق , گریه می کرد

آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم

آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بود

با بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد

در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب ...
سلام دوست جونای خوبم مطلب ارسالی ازazi.love.girl
شنبه 23 بهمن 1390 ساعت 23:48 | بازدید : 674 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد!

 

نمیخواهم بدانم کوزه گر

 

 از خاک اندامم چه خواهد ساخت.

 

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم،

                             

 سوتکی سازد.

 

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی

 

گستاخ و بازیگوش.

 

و او هر روز پی در پی

 

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

 

و خواب عاشقان خفته را بیدار سازد.

 

بدین سان بشکند دائم

 

            سکوت مرگ بارم را...


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
*خدا جووووونم*
سه شنبه 27 آبان 1389 ساعت 9:24 | بازدید : 379 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

گریه کن آسمان به حال من پر وبالم سوخته است چشمهایم نگاه خود را گم کرده اند دوست دارم از این دنیا ی بی وفا به سوی درگاهت باز گردم ای خدا دوست دارم پرواز کنم من در این دنیا بیگانه ام
وقتی تو نیستی .نیستی مطلق را درک میکنم و هنگامی که رفتند را به یاد میاورم نومیدی در من به مطلق میرسد و ناگهان اندیشیدن به فردایی که تو در آن وجودی نداشت باشی مرا به ورطه سقوط میبرد 
وخود را ویرانه ای میبینم که حتی گذر زمان نیز نتوان آن را به استوار کند 
دوست ندارم فردایی باشد آن فردایی که تو نباشی .دوست دارم تمنا کنم تا شاید کسی باشد صدای درون مرا بشنود و بیقراری مرا آنگونه هست احساس کند ...
 هیچکس جز تو نخواهد توانست .اری تو تنها بازیگری هستی که میتوانی از نتوانستنها بگذری.ولی بدان من هرگز تسلیم سرنوشت نخواهم شد حال که تنها سکوت به من وفادار مانده با سکوت همپیمان میشوم تا سکوت تورا بشکنم نمی دانم سخت پریشانم
کمی به اطراف خود خیره میشوم نمیدانم کسی نیست تا حرفهایم را درک کند شاید چشمهایت نگاه خود را از من دور کرده اند اشکهایم نیز دیگر توان گذشتن از غمهایم را ندارد .گویا در پس ابرها نامیدی پنهان است من نه میروم نه رویاهایم را رها میکنم آینده را دوست ندارم پس با گذشته ام زندگی میکنم آنجایی که تو برای همیشه هستی 
سالها بود به دنبال رویای تو بودم حال که تورا یافته ام تصویرت را در عمق  خویش در قابی از جان به یادگار نگاه داشته ام .وچون به بازگشت امیدوارم انتظار میکشم .چشم براه میمانم اما تردید نمیکنم یقین دارم روزی باز میگردی من با خویش عهد بسته ام وهیچ فریبی توان شکستن آن را ندارد به هیچ چیز دیگری نمی اندیشم در بیرون سکوت است و غربت ولی در درون تو هستی میتوان در حالی که نیستی به تو رسید نوشته های من گنگ نیست سنگین غم رفتن تو به سنگینی آن را دو چندان کرده است 
ولی من تنها نیستم و او مجهول نیست فقط باید باورش کرد .نه تظاهر است نه دروغ نه تصنعی .تناقض وتضاد هم در کار نیست .آرامش واطمینانی در وجود من هست حتی اگر در این راه بمیرم باز هم سخت نیست

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایـا...مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 27 بهمن 1386 ساعت 1:41 | بازدید : 509 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

خدایا...

خدایا چه احساس قشنگی دارم وقتی شروع هر نوشته ای با اسم تو باشد 

وقتی دل با عشق و خرد همراه بشه دست ناامیدی ازش کوتاه میمونه

ولی حالا میخوام فریاد بزنم داره من رو انکار میکنه

میخوام بهت بگم چطور یک آرزو خودشو خاطره کرد؟

همه میگن امید به آینده...آینده؟...

خدایا مگه امروز من آینده دیروزم نیست

پس چرا از آینده هم خیری ندیدم؟

دیگه میخوام نامه های فردا رو

نخونده تا بزنم و بزارمش یه گوشه

تا دیگه حتی آینده ای هم نداشته باشم

دیگه زندگی بین زنده ها خیلی برام کهنه شده

میخوام خودمو بین مرده ها جا بزنم و برم

شدم مثل عاشقی که میخواد چیزی بگه

ولی سروکاری با عشق نداره

وشاید تنها کسی که درکی از

مفهوم حرفاش داره خودش باشه

خدایا فقط اذت میخوام

هیچوقت از حرفهایی که میزنم

پشیمونم نکنی یا حق

ولی امشب هم با همه شبها فرق داره

امشب تنها تر و پر غصه تر از بقیه شبها اومدم

خدایا بازم دلم گرفته از این همه ناملایمات روزگار

خدایا چرا سرنوشت ما رو میبره به جاهایی که خودمون حتی تو خواب اون جاهارو نمی بینیم . آخه چرا ؟؟؟؟؟

امشب خیلی غمگینم - امشب دلم میخواد تا صبح بگریم و وقتی از شوری اشکم به خواب رفتم دیگر طلوع خورشید فردا را نبینم . طلوعی که شاید خیلی ها آرزوی دیدن اون رو دارن .

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا صدامو نمیشنوی .

چرا ؟

خدایا دلم گرفته از بی وفایی یاری که همیشه در عطش دیدارش می سوختم 

 دیگه خنده واسم معنی نداره

دلم گرفته از یادآوری لحظات عاشقانه ای که همیشه میترسیدم آنرا به زبان آورم تا نکنه چشم روزگار اون رو چشم بزنه .... دلم گرفته دلم گرفته

مگه تو نگفتی دوستم داری پس چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تنهام گذاشتی ؟خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

به ادامه مطلب هم سری بزنید


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
دل نوشته دختر تنها
جمعه 8 ارديبهشت 1386 ساعت 19:0 | بازدید : 508 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

وقتی دلم میگیره دوست دارم سرمو روشونه های کسی که دوسش دارم بزارمو زار زار گریه کنم و اون آرومم کنه اما کسی نیست  بعدش اونقدر آهم میگیره که نگو هیچ کس نمیتونه تموم تنهایی منو درک کنه بیابون دلم دیگه گرما نداره حتی یه آسمون سیاهو تاریکم نداره ساعت دلم دیگه توان دویدن نداره قفسه ی دلم دیگه طاقت نگه داشتن دلمو نداره میبینی حتی ایناهم دیگه منو نمیخوان ای خدا وقتی دلمو شکستن بالقد انداختنش بیرون تو کجا بودی ؟؟؟شاید وقت نداشتی اون نگاهتو یه خورده به ماهم بندازی منمو یه گیتارشکسته که دیگه نوتی نداره واسه گفتن خیلی بده سرتو بخوای روکسی تکیه بدی که بارها تورو گذاشته رفته خیلی سخته بااین که رفته بازم دلتنگش بشیو وقتی ازخواب بیدارمیشی دنبال صداش بگردی خیلی سخته دیگه توانی نداشته باشی حتی واسه گفتن دوست دارم خیلی سخته وقتی توخیابونی حوواست به کسی نیست یهو یکی ازکنارت رد بشه بوی عطر اونو بده بعد به خودت بیای برگردی ببینی خودشه که با بی احساسی ازکنارت گذشته دستش تو دست یکی دیگست ولی تا وقتی کنارت بوده حاضرنشده دستای تورو بگیره این دلم خیلی خونه هرچی بگم ازدرداش تمومی نداره حس میکنم دیگه برام دلی نمونده نخواستن که بمونه خیلی چیزاسخت شده دیگه حتی دیوار محبت هم به ما وفا نکرده وقتی خواستم بهش تکیه کنم جاخالی داد من بادلم افتادم پایین وخوردشدیم خورد خورد بیشتر ازاونچه فکرشوکنی تنهامو تنهایی هام گفتن نداره

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1