عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
یک کلام
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 17:5 | بازدید : 440 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به

تو ... دوستت دارم.

 

تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت

دو روز است ،

 

دیروز گذشت و آخرش امروز است!

 

این من هستم که وفادار خواهم ماند ،  

 

این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد

ماند!

 

این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی

که میروی

 

و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم

میدوزم

 

این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ،

 

این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو

دروغ بود!

 

تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر

حرفم هستم ، دوستت دارم.

 

خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد،  

 

شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ،

 

همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ،

 

به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که

دوستت دارم!

 

کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی

قرار ، چشم انتظار

 

کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی...

 

بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته

باش ،

 

میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت

دارم

 

نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت،

نمیخندم و نمیگریم ،

 

از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که

می ماند ، دوستت دارم!

 

دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم

نیست ،

 

مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت

دارم

 

میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ،

 

اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن...

 

دوستت دارم ...

 

حالا هر جا که میخواهی برو

 

 Image result for ‫حالا هر جا که میخواهی برو‬‎


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پشت پا خوردم
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 17:3 | بازدید : 418 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

پشت پا خوردم ز هر کَس که گفت یار منه

 

چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

 

هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

 

دیدم این دست محبت ، حلقه دار منه . . .

Image result for ‫پشت پا خوردم‬‎


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قاصدک
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:54 | بازدید : 459 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

قاصدک غم دارم،

 


غم آوارگي و دربدري،

 

غم تنهايي و خونين جگري

 
قاصدک واي به من همه از خويش مرا مي رانند،


همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند


مادر من غم هاست،مهد و گهواره ي من ماتم هاست،

 
قاصدک دريابم!


روح من عصيان زده و طوفانيست،

 
آسمان نگهم بارانيست


قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگيني عالم دارم،

 
غم من صحراهاست،افق تيره او ناپيداست


قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي

 
و به تنهايي خود در هوس عيسايي،

 
و به عيسايي خود منتظر معجزه اي _غوغايي

 
قاصدک حال گريزش دارم،

 
مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست،

 
پستي و مستي و بد مستي نيست

 
مي گريزم به جهاني که مرا ناپيداست

 


شايد آن نيز فقط يک روياست

 
 
 
خوش باش
 
Image result for ‫قاصدک‬‎

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:49 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

قرارمان بود که با هم کنار بیاییم

اما فقط ...

از کنار هم رد شدیم !!!

نمی دانم چرا ...

منی که یک سوزن را در میان انبار کاه

بارها یافته بودم ...

نمی توانم هیچ راهی به سمت قلبت پیدا کنم؟!!!

 

من زخم های روی قلبم را وصله می زنم ، و تو چسب های روی بینی ات را می کنی !

و هر دو ما از فردا ...

انسان های دیگری خواهیم شد !!!

 

این بی حوصلگی ها ...

این خمیازه کشیدن ها ...

و این سردرد ها ...

ربطی به خستگی از عشق و رابطه های جدید و قدیم ندارد!

تمامش بخاطر آلودگی هواست ...

گاهی آن قدر سرگرم دنیای کوچکت هستی که فکر می کنم داری در مریخ زندگی می کنی !!!

دیگر چه فرقی می کند

زوج باشی یا فرد ؟؟؟

تا اطلاع ثانوی هوا آلوده است و حق نداری از خانه ات بیرون بیایی !!!

به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...

 

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود

 

و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .

Image result for ‫به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...‬‎

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بی تو سخت میگذره
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:38 | بازدید : 490 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
اگه هم بخوام از اين ديوونه تر نمي شم گفته بودم بي
 
تو سخت مي گذره بي انصاف

 

حرفمو پس ميگيرم…

 

بي تو انگار اصلا نمي گذره!…

 

حال منو میخوای بفهمی؟ انگشتتو ببر هر روز صبح که

بیدار میشی با چاقو زخمتو تازه کن

 

بعد از مدتی همه ی حال منو می فهمی،همه ی حالمو.

حالم خیلی بده بدتر از همیشه . زدن توی ذوقم خیلی درد

داشت. تا حالا آب یخ ریختن روی سرت؟؟ تا حالا توی اوج

امید نا امیدت کردن؟؟ خیلی سخته خیلییی....

تا حالا صدای شکستن قلبتون شنیدین؟؟؟ دیدین چقدر درد

داره؟؟ خیلی حالم بده بدتر از ۲ سال پیشم...

میدونی مهم بودن کسی که نیست کجاش درد

داره؟؟؟ انکارش

 

Image result for ‫اگه هم بخوام از اين ديوونه تر نمي شم گفته بودم بي تو سخت مي گذره بي انصاف     حرفمو پس ميگيرم…  بي تو انگار اصلا نمي گذره!…  حال منو میخوای بفهمی؟ انگشتتو ببر هر روز صبح که بیدار میشی با چاقو زخمتو تازه کن  بعد از مدتی همه ی حال منو می فهمی،همه ی حالمو.  ح‬‎

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گاهی اوقات
یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 11:0 | بازدید : 439 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

گاهی اوقات

احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی٬

که وایسته رو به ‌روت

که توی چشمات نگات کنه

و محکم بزنه تو گوشت

که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی

ببینی که خشمگینه٬

ببینی که از دستت عصبانیه

توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره

ببینی که دوستته.

که نگاش کنی٬ همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬

که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »

که سرت فریاد بکشه ..

که تو یه هو بلرزی٬

که بری بغلش٬

که بغلت کنه٬

همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬

که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش٬

که تو چشمات رو ببندی٬

روی شونه‌ش گریه کنی٬

بلرزی٬

و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هی فلانی!
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:22 | بازدید : 450 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

هی فلانی!

 

 

دیگرهوای برگرداندنت راندارم…

 

هرجاکه دلت میخواهد برو…

 

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد،

 

آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت،

 

باز هم آرام نگیری…

 

و اما من…

 

برنمیگردم که هیچ!

 

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

 

که نتوانی لم دهی روی مبلهای راحتی،باخاطراتم قدم بزنی!!!!

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تنهــایـم …
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:16 | بازدید : 440 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به خودم قول میدم که...
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:14 | بازدید : 456 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

به خودم قول میدم که...

فراموشت کنم

تورا که نه.....

 
قولم را فراموش میکنم....
 
دختر کره ای + عکس

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برگرد كه تنهايم
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:14 | بازدید : 462 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می

خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود

جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ،

عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و

نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم

و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش

های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...

تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ، اولین مهمان تنهایی

هایم بودی...

روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث

رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...

زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه

کردم...
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...

دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را

نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و

تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم

... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ...

به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی

کرد...
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز

دیگری نبود... 

و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...

با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...

هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به

هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می

میرند!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
باز خواهی گشت آیا ؟؟؟
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:12 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

                                     خالی از قطار .

 

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

                چون هاله ای.

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

 

عزیزترین !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .

 

وقتی تو نیستی

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

                                        که باز خواهی گشت آیا؟

و می دانم تو روزی باز خواهی گشت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تو به من آموختی که عشق با عشقبازی متفاوت است.
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:7 | بازدید : 427 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

من که بی قلب نخواهم رفت. با عشق تو با کس دیگر زندگی نخواهم کرد.

دوست دارم آن هیچ کسی باشم که نامه هایت را برایش می نویسی و 

ای کاش آن هیچ کس اجازه خواندن نامه هایت را داشته باشد .

تو به من آموختی که عشق با عشقبازی متفاوت است. عشق دست خود آدم

نیست. بی خبر و بی اراده می آید. اما عشقبازی دست خود آدم است من از

آنچه دست ساز آدمی است بدم می آید. عشق مرا چنان بزرگوار کرده که

نمی توانم راضی باشم، مثل دیگران در بستر معشوقم بخوابم .

من و عشقم یک وجودیم. ما در هم می خوابیم . دلم برای آنهایی می سوزد که

پایبند عشقهایی هستند که با عشقبازی اثبات می شود. من عشق را یافته ام،

معشوق بهانه است . اگر تا هفته دیگر طاقت نیاوردم به خانه ات می آیم...

زین پس به یاد او به خواب می روم، خواب او را می بینم و با یاد او از خواب

بر می خیزم . نه من، که دو گلدان این اتاق، به یاد او گل خواهند داد .

و یاس های سفید بوی او را در فضا منتشر می کنند . نور روشنی او را گسترش

خواهد داد. و سکوت سنگین این اتاق ، سکوت او را فریاد می کند.

رفت و نمی دانست که بی او ، برای بوییدن یک گل، برای خواندن یک شعر،

برای شنیدن یک آواز و برای شلیک یک گلوله چقدر تنها ماندم .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خسته شدم از دنیای دروغی
یک شنبه 23 فروردين 1394 ساعت 11:8 | بازدید : 454 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

امروز یاد گرفتم که دیگه رو قول کسی اعتماد نکنم همه قولهای الکی میدن و تا آخرش نمی ایستن دلم از این دنیا و آدماش گرفته میخواهم دگر در دنیا نباشم تا دیگر غصه های این دنیارو نکشم خسته ام نمدانم به کدام سوی دنیا بروم که دگر غصه نکشم دنیای ما آدما همش حیله و دروغ و ...... است خدایا چرا آدمارو اینجور آفریدی دیگر از این آدما خسته هستم نمیدانم به کدام سو نگاه کنم تا آدمی نبینم آخر سر میروم جایی که هیچ آدمی نباشه تا راحت به زندگیم ادامه بدهم

 

 

 میخوام کله بار سفر رو آماده کنم و بدون آنکه پشت سرم رو نگاه کنم ببینم عزیزترین کسانم دارن گریه میکنن برم الان هم حاضر رفتن شده ام اما راهم را نمیدانم کدام سو است

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حقیقت داره یا خوابه
یک شنبه 23 فروردين 1394 ساعت 11:6 | بازدید : 436 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
حقیقت داره یا خوابه

                       که دستات توی دستاشه

                                                      محاله اون نمیتونه

                                                                            مثل من عاشقت باشه

        باهاش خوشبخت و آرومی

                                       سرت روی شونه ی اونه

                                                                  یه روزی مال من بودی 

ولی اینو نمیدونه

نمیدونه که دست تو 

                           تو دستای منم بوده 

                                                  بهش بگو که آغوشت

                                                                            یه وقت جای منم بوده...

 بگو چی بین ما بوده

                          سر عشقت چی آوردی

                                                      اونم حرفاتو باور کرد

                                                                             واسه اونم قسم خوردی

  منو یادت میاد یا نه

                          همون که عاشقش بودی

                                                   چقدر راحت یکی دیگه

                                                                          جامو پر کرد به این زودی...


 

                       که دستات توی دستاشه

                                                      محاله اون نمیتونه

                                                                            مثل من عاشقت باشه

        باهاش خوشبخت و آرومی

                                       سرت روی شونه ی اونه

                                                                  یه روزی مال من بودی 

ولی اینو نمیدونه

نمیدونه که دست تو 

                           تو دستای منم بوده 

                                                  بهش بگو که آغوشت

                                                                            یه وقت جای منم بوده...

 بگو چی بین ما بوده

                          سر عشقت چی آوردی

                                                      اونم حرفاتو باور کرد

                                                                             واسه اونم قسم خوردی

  منو یادت میاد یا نه

                          همون که عاشقش بودی

                                                   چقدر راحت یکی دیگه

                                                                          جامو پر کرد به این زودی...


 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دفتر عشـــق كه بسته شـد
یک شنبه 23 فروردين 1394 ساعت 10:59 | بازدید : 416 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خسته ام
جمعه 21 فروردين 1394 ساعت 16:42 | بازدید : 458 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟
من از زندگی که هیچ . . پاهایم از من شکایت دارند

ο.ο.ο.ο.ο.ο.οاο.ο.ο.ο.ο.ο.ο

خدا میشود بلیطم را پس بگیری . . . ؟
مقصد را اشتباه آمدم . . اینجا را نمی خواهم

ο.ο.ο.ο.ο.ο.οο.ο.ο.ο.ο.ο.ο

از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم
ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام

ο.ο.ο.ο.ο.ο.οο.ο.ο.ο.ο.ο.ο

رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف که بیاید
سرانجامش افتادن است

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
صــداے تپـش هـاے قلبم
جمعه 21 فروردين 1394 ساعت 16:29 | بازدید : 445 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

صــداے تپـش هـاے قلبم رو میشنوم
ولـے
هیچـ علاقه اے به زندگـے کردטּ توش نیستـــ


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اين روزها حال وهواي دلم پاييزيه پاييزيه
پنج شنبه 20 فروردين 1394 ساعت 15:46 | بازدید : 422 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

اين روزها حال وهواي دلم پاييزيه پاييزيه

از سركار كه به خونه بر ميگردم پياده ميرم تا ديرتر به خونه برسم دلم ميخواد موقع اذان مغرب وقت تاريكي هوا تنها باشم و خودمو سبك كنم

واي از روزي كه يكي از دوستام بخواد تولد بگيره يا عروسي دعوت بشيم 

پنج شنبه قبل عروسي بوديم اما فقط جسمم اونجا بود هيچ شوروحالي نداشتم  بين اون همه هياهو و شادي اطرافيانم، تنها و بغض كرده نشسته بودم اما مجبور بودم لبخند ي تلخ و اجباري داشته باشم براي اينكه شادي بقيه رو خراب نكنم

خيلي وقته ياد گرفتم اينجوري باشم ايكاش آدمها فقط توي شادي شريك نبودند خب آدم شاد اگه تنها هم باشه ميتونه شاد باشه وقتي دلت شاده ولبت خندون نيازي به همدردي كسي نداري

اما وقتي ناراحتي فقط خودتي  از كسي گله ندارم خوب ميدونم هر كسي مشكلات خودشو داره وديگه نه وقتشو داره نه حال و حوصله اي براش ميمونه كه بخواد بشينه پاي دردو دل يه نفر ديگه

هفته قبل دوستم فاطمه اومد پيشم كمي باهم حرف زديم موقع رفتن گفت آزيتا هر وقت ميام پيشت دلم بيشتر ميگيره 

آخه اون هنوز هم توقع داره من مثل سابق باشم اما نميدونه دل گارانتي نداره بكه اگه شكست ببري يكي ديگه جاش بزاري

كسي نميتونه درك كنه  اميدوارم هيچ كس حال روز منو تجربه نكنه

خدايا خودت هواي بنده هاتو داشته باش

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، 
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ،  تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، 

دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…

نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، 
 میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدا جونم خیلی دلم گرفته
پنج شنبه 20 فروردين 1394 ساعت 15:40 | بازدید : 413 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

خدا جونم 

خیلی دلم گرفته

میدونم بنده خوبی برات نبودم 

ولی این بنده بدت

به جز خودت کسی رو نداره

خدایا کمکم کن

نزار تنها و درمونده بمونم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
من به ثانیه ها احترام می گذارم
دو شنبه 4 اسفند 1393 ساعت 17:1 | بازدید : 427 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

من به ثانیه ها احترام می گذارم

به تک تک ثانیه ها

به این که میگذرند

به اینکه میروند

به این که تمام میشوند

به اینکه جای خود را به دیگری میدهند

به اینکه امروزم را تمام میکنند

به این که فردا را

فردا ها را...

چه خوبست که میگذرند

تا ان روز...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدایا سرده این پایین
دو شنبه 4 اسفند 1393 ساعت 16:58 | بازدید : 454 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

خدایا سرده این پایین

از اون بالا تماشا کن

اگه میشه فقط گاهی

خودت قلب منو ها کن

خدایا سرده این پایین

ببین دستامو میلرزه

دیگه حتی همه دنیا

به این دوری نمی ارزه

تو اون بالا و من این پایین

دوتایی مون چرا تنها؟

اگه لیلا دلش گیره

بگو مجنون چرا تنها؟

بگو گاهی که دلتنگم

ازاون بالا تو میبینی

بگو گاهی که غمگینم

تو هم دلتنگ و غم گینی

خدایا من دلم قرصه!!

کسی غیر از توئ با من نیست

خیالت از زمین راحت

که حتی روز ...روشن نیست

کسی اینجا حواسش نیست

که دنیا زیر چشماته

یه عمر یادمون رفته

زمین دار مکافاته

فراموشم میشود گاهی

که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا

بازم پیش تو برگردم

خدایا وقت برگشتن

یکم بامن مدارا کن

شنیدم گرم آغوشت

منو تو اغوشت جاکن

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به این میگن درد بی درمون...!!!
دو شنبه 4 اسفند 1393 ساعت 16:55 | بازدید : 427 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 


یه وقتایی یه جاهایی یه حرفایی...


چنان آتیشت می زنه که...


دوست داری فریاد بزنی ! ولی نمیتونی ...


دوست داری اشک بریزی و نمیتونی حتی

 

دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه !


تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه


به این میگن درد بی درمون...!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به همین سادگی
دو شنبه 4 اسفند 1393 ساعت 16:49 | بازدید : 436 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

بهمین سادگی

افـسـانـه ها را رهـــا کنــ

دوری و دوستی کدام است ...

مَـن اگـر نَـبـاشـمــ ،

دیـگری جـایَـم را پُـر میـکنَـد :)

به همین سادگی ...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خداحافظی کردم
دو شنبه 4 اسفند 1393 ساعت 16:48 | بازدید : 418 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدایا غم خورده ام....
یک شنبه 3 اسفند 1393 ساعت 16:1 | بازدید : 502 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

خـــــــدایا


 

غـــــم خـــورده ام به مقــــدارٍ کافــــی،


 

ممـــــــنون!


 

میــــل نــــدارم دیگــــر،


مـــــــی شــــود یــــک استــــکان مـــــرگ بـــــرایم بریـــــــزی؟

 

 

 

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بدترين درد
یک شنبه 3 اسفند 1393 ساعت 15:58 | بازدید : 421 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

بدترين درد آن است

 

که برای توقف ريزش دانه های اشکت

 

لبخند بزنی.....

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم
یک شنبه 3 اسفند 1393 ساعت 15:33 | بازدید : 422 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم

شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم

انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده

آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم

تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم

حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم

من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن

نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن

منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم

برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم

آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن

نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سوختم آتش گرفتم
یک شنبه 3 اسفند 1393 ساعت 15:21 | بازدید : 422 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

به حد مرگ خسته ام و این تازه ابتدای زندگیست

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0