درد و دل


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 304
بازدید دیروز : 221
بازدید هفته : 304
بازدید ماه : 1178
بازدید کل : 76510
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 304
:: باردید دیروز : 221
:: بازدید هفته : 304
:: بازدید ماه : 1178
:: بازدید سال : 10006
:: بازدید کلی : 76510

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
درد و دل
پنج شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:17 | بازدید : 507 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

   

نمی دونم باز تو این دل واموندم چه خبر شده که اینقدر آشفته شدم. آخه خدایا این چه

روزگاریه، من دیگه خسته شدم.

آخه مگه دلتنگی هام کم بود که یکی دیگه هم بهش اضافه کردی؟ کم غصه می خوردم؟ کم

ناراحتی می کشیدم؟ کم دلتنگ می شدم؟ این زخم هایی که روی این دل شکسته بود کم بود که

حالا یه زخم دیگه هم به این زخم ها اضافه شد؟؟؟ چی بگم

 

 

بد جای ترمز کردم

نه رفتن می ارزه

نه موندن

مرگ بهترین راهه

ولی خودکشی نه

باید بمونم

چون نمیتونم خودکشی کنم

ولی گاهی قلبم درد میگیره

بد شوکی وارد کلم میشه تا جایی که

سردرد بدی میگیرم

پس نزدیکه

چند وقته بد ریختم به هم

نمیدنم کجام

چی میکنم

چی باید بکنم

نه خوبم نه بد

بیخیال

چه فایده داره

بزن بر طبل بی عاری

که ان هم عالمی دارد

بعضی وقتا دلم بدجوری از خودمو آدمای اطرافم می گیره. از خودم به خاطر پرتوقعی از

آدمای اطرافم به خاطر کم محلی. هر کاری می کنم نمی تونم این دو تا رو با هم هماهنگ کنم.

آخرشم ضربشو خودم می خورم و داغون می شم ولی هر کاری می کنم نمی تونم این روند

رو از بین ببرم یا حتی تغییر بدم.

وقتی بعد از مدتها گشتن و زیرو رو کردن آدما، یکی رو پیدا می کنی که فکر می کنی مال

خودته و می فهمتت و درکت می کنه و عاشقانه و صادقانه دوستت داره  و تو هم این

احساسات رو بهش داری، واست خیلی گرون تموم می شه اگه ازش کم توجهی یا بی محلی

ببینی. چون خیلی ازش توقع داری. مخصوصاً اگه قرار باشه اون شریک  تمام فرداهات

باشه. شریک لحظه به لحظه آینده زندگیت باشه. هم نفست باشه. همراهت باشه. همدم و

هم دلت باشه.

وقتی به یکی قول می دی همیشه کنارش باشی مسئولیت سنگینی رو قبول می کنی. دیگه باید

خودت رو کنار بذاری و مال اون باشی. نه اینکه واسه خودت زندگی نکنی. نه.

منظورم این نیست.برای خودت هم زندگی کن اما اول برای اون باش بعد برای خودت. مطمئن

باش اگه یه آدم واقعی رو برای زندگیت انتخاب کرده باشی اون هم این از خود گذشتگی رو

می فهمه وبرای تو زندگی می کنه. اون هم خودش رو کنار می ذاره و اول تو رو می بینه.

اینجوری تو اون رو به آرزوهاش می رسونی اون هم تو رو. و نتیجه اش میشه خوشحالی

برای هر دو.



 



|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: