قرارمان بود که با هم کنار بیاییم
|
اما فقط ...
|
از کنار هم رد شدیم !!!
|
نمی دانم چرا ...
|
منی که یک سوزن را در میان انبار کاه
|
بارها یافته بودم ...
|
نمی توانم هیچ راهی به سمت قلبت پیدا کنم؟!!!
|
من زخم های روی قلبم را وصله می زنم ، و تو چسب های روی بینی ات را می کنی !
|
و هر دو ما از فردا ...
|
انسان های دیگری خواهیم شد !!!
|
این بی حوصلگی ها ...
|
این خمیازه کشیدن ها ...
|
و این سردرد ها ...
|
ربطی به خستگی از عشق و رابطه های جدید و قدیم ندارد!
|
تمامش بخاطر آلودگی هواست ...
|
گاهی آن قدر سرگرم دنیای کوچکت هستی که فکر می کنم داری در مریخ زندگی می کنی !!!
|
دیگر چه فرقی می کند
|
زوج باشی یا فرد ؟؟؟
|
تا اطلاع ثانوی هوا آلوده است و حق نداری از خانه ات بیرون بیایی !!!
|
به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...
|
آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود
و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .